۶/۰۷/۱۳۸۳

سلام مولا - 2

در پـنـاه حـرمـت آمـده ام , بـه امــيـد کرمـت آمـده ام
بـر در محـتـرمـت آمـده ا م , بـه بـسـاط نِعـَمـَت آمـده ام
خـستـه از بار غمت آمده ام , شـرح غـم تـا دهمـت آمـده ام
شــب تـاريـک مـرا روشـن کن , سـهـل بر مـن خطـر زادن کن
#
من که نُه ماهه زن حـامله ام , بـي پرستـارم و بي قابلـه ام
درد افکنده به تـن زلزله ام , تنگ شـد از غـم دل حوصله ام
در دل افکند چنيـن ولوله ام , مـگر از درد,تو سازي یَله ام
زايمان را تو به من آسـان کن , درد سنگيـن مرا درمـان کـن
#
نصفه شب بسکه ز دل زاري کرد , از دل و ديده گهر باري کرد
کـردگـارش ز کـرم يـاري کرد , عـوض قابله غـمـخـواري کرد
حق از او خـوب نگهـداري کرد , مــهربانـيٌ و پرستـاري کرد
داد در خـلـوت کـعبـه راهـش , شـد حرم منزل و زايشگـاهـش
#

هیچ نظری موجود نیست: