۷/۰۶/۱۳۸۴

حكايتي زيبا

مطلبي را در گروه ايران اسلام خواندم. شما نيز بخوانيد


حكايتي از زبان مسيح نقل مي كنند كه بسيار شنيدني است . مي گويند او اين حكايت را بسيار دوست داشت و در موقعيت هاي مختلف آن را بيان ميكرد . حكايت اين است

مردي بود بسيار متمكن و پولدار روزي به كارگراني براي كار در باغش نياز داشت . بنابراين ، پيشكارش را به ميدان شهر فرستاد تا كارگراني را براي كار اجير كند . پيشكار رفت و همه كارگران موجود در ميدان شهر را اجير كرد و آورد و آن ها در باغ مشغول به كار شدند . كارگراني كه آن روز در ميدان نبودند ، اين موضوع را شنيدند و آنها نيز آمدند . روز بعد و روزهاي بعد نيز تعدادي ديگر به جمع كارگران اضافه شدند . گر چه اين كارگران تازه ، غروب بود كه رسيدند ، اما مرد ثروتمند آنها را نيز استخدام كرد . شبانگاه ، هنگامي كه خورشيد فرو نشسته بود ، او همه ي كارگران را گردآورد و به همه ي آنها دستمزدي يكسان داد . بديهي ست آناني كه از صبح به كار مشغول بودند ، آزرده شدند و گفتند : اين بي انصافي است . چه مي كنيد ، آقا ؟ ما از صبح كار كرده ايم و اينان غروب رسيدند و بيش از دو ساعت نيست كه كار كرده اند . بعضي ها هم كه چند دقيقه پيش به ما ملحق شدند . آن ها كه اصلاً كاري نكرده اند

مرد ثروتمند خنديد و گفت : به ديگران كاري نداشته باشيد . آيا آنچه كه به خود شما داده ام كم بوده است ؟

كارگران يكصدا گفتند : نه ، آنچه كه شما به ما پرداخته ايد ، بيش تر از دستمزد معمولي ما نيز بوده است . با وجود اين ، انصاف نيست كه ايناني كه دير رسيدند و كاري نكردند ، همان دستمزدي را بگيرند كه ما گرفته ايم

مرد دارا گفت : من به آنها داده ام زيرا بسيار دارم . من اگر چند برابر اين نيز بپردازم ، چيزي از دارائي من كم نميشود . من از دارايي خويش مي بخشم . شما نگران اين موضوع نباشيد . شما بيش از توقع تان مزد گرفته ايد پس مقايسه نكنيد . من در ازاي كارشان نيست كه به آنها دستمزد مي دهم ، بلكه مي دهم چون براي دادن و بخشيدن ، بسيار دارم
من از سر بي نيازي ست كه مي بخشم
مسيح گفت : بعضي ها براي رسيدن به خدا سخت مي كوشند . بعضي ها درست دم غروب از راه مي رسند . بعضي ها هم وقتي كار تمام شده است ، پيدايشان مي شود . اما همه يكسان زير چتر لطف و مرحمت الهي قرار مي گيرند

شما نميدانيد كه خدا استحقاق بنده را نمي نگرد ، بلكه دارائي خويش را مي نگرد . او به غناي خود نگاه مي كند ، نه به كار ما . از غناي ذات الهي ، جز بهشت نمي شكفد . بايد هم اينگونه باشد . بهشت ، ظهور بي نيازي و غناي خداوند است . دوزخ را همين تنگ نظرها برپا داشته اند . زيرا اينان آنقدر بخيل و حسودند كه نميتوانند جز خود را مشمول لطف الهي ببينند

۷/۰۲/۱۳۸۴

... دفاع از

به جاي ... ، شما بنويسيد
--------------------------------------------------------
فرمانده سرشان داد مي‌زد. شانزده، هفده ساله بودند. دو نفري رفته بودند يك كيلومتر جلوتر درگير شده بودند، ناامن كرده بودند ولي موقع برگشتن نتوانسته بودند اسلحه‌هاشان را بياورند. فرمانده سرشان داد مي‌زد. مي‌گفت: «شما كه لياقت نداشتيد، نبايد مي‌رفتيد.» بقيه ولي تحسين‌شان مي‌كردند. جرأت‌شان را مخصوصاً.شب كه شد غيبشان زد نزديك سحر ديديم دو نفر مي‌آيند سمت خاكريز. از سر و كولشان هم انواع و اقسام اسلحه آويزان است. شانزده، هفده ساله به نظر مي‌رسيدند
--------------------------------------------------------
وصيتنامه‌اش را باز كردم. چشم‌هايم را پاك كردم. نوشته بود: پدر و مادر عزيزم من زكات فرزندان شما بودم كه با طيب خاطر پرداختيد. حالا به فكر خمس باشيد
--------------------------------------------------------
پايش قطع شده بود. خواستم ببندم كه گفت :«برو سراغ بقيه زخمي‌ها.» گوش ندادم. همان پاي قطع شده‌اش را برداشت و كوبيد توي سرم. گفت: «اگر بيايي جلو با همين مي‌زنمت.» رفتم سراغ بقيه. صبح كه شد ديدم پايش توي دستش است، چشمش به آسمان. چشم‌هايش را با دستم بستم
--------------------------------------------------------
خيلي شوخ بود. هر وقت بود خنده هم بود. هر جايي بود در هر حالتي دست بردار نبود. خمپاره كه منفجر شد تركش كه خورد گفت: بچه‌ها ناراحت نباشيد، من مي‌روم عقب، امام تنها نباشد. امدادگرها كه مي‌گذاشتندش روي برانكارد، از خنده روده‌بر شده بودند

قصه‏هاي ميني‏ماليستي جنگ
نويسنده: مهدي قزلي

۶/۳۰/۱۳۸۴

آماده ملاقات با حضرت باشيد

اين عيد سعيد پانزده شعبان را به همه مسلمين و به همه ملت ايران تبريك عرض مي كنيم. ماه شعبان ماه بزرگي است كه در آن، در سوم آن، بزرگ مجاهد عالم بشريت متولد شد و در پانزده آن، حضرت مهدي موعود- ارواحناله الفداء- پا به عرصه وجود گذاشت... و ما بايد در اينطور روزها و در اينطور ايام الله توجه كنيم كه خودمان را مهيا كنيم از براي آمدن آن حضرت. من نمي توانم اسم رهبر روي ايشان بگذارم؛ بزرگتر از اين است. نمي توانم بگويم كه شخص اول است؛ براي اينكه دومي در كار نيست. ايشان را نمي توانيم ما با هيچ تعبيري تعبير كنيم الا همين كه «مهدي موعود» است. آني است كه خدا ذخيره كرده است براي بشر. و ما بايد خودمان را مهيا كنيم از براي اينكه اگر چنانچه موفق شديم ان شاءالله به زيارت ايشان، طوري باشد كه رو سفيد باشيم پيش ايشان. تمام دستگاههايي كه الان به كار گرفته شده اند در كشور ما- و اميدوارم كه در ساير كشورها هم توسعه پيدا بكند- بايد توجه به اين معنا داشته باشند كه خودشان را مهيا كنند براي ملاقات حضرت مهدي سلام الله عليه
صحيفه امام- جلد 12- صفحات 481 و 483
از وبلاگ : سبز قلم

۶/۲۳/۱۳۸۴

بناي زندگي روي حباب

از قول من براي زنان و دختران جوان بنويسيد جاه طلبي از انسان موجودي ضعيف و بي هويت
مي سازد. سعي كنيد فريب ظاهر را نخوريد و قدر زندگي خود را بدانيد. اگر من قدر داشته هاي
...خود را مي دانستم امروز صداي خنده كودكم را در خانه مي شنيدم. اما افسوس

۶/۲۲/۱۳۸۴

ديروز، روز سينما


سيد مرتضي آويني

«فیلم اگر جاذبه نداشته باشد، فیلم نیست»

آیا این سخن همان همه كه مشهور است، بدیهی است؟ پر روشن است كه تا این نسبت بین فیلم و تماشاگر برقرار نشود، اصلاً مفهوم فیلم و سینما محقق نمیگردد: تماشاگر باید تسلیم جاذبه‌ی فیلم شود، چرا كه او با پای اختیار آمده است و اگر در این دام نیفتد، میرود. اگر فیلم جاذبه نداشته باشد، تماشاگری پیدا نمیكند و فیلم بدون تماشاگر، یعنی هیچ. پولی كه برای بلیت پرداخت میشود نیز تأییدی است بر همین توقع… و اصلاً شك كردن در این امر، شك كردن در مشهورات و مقبولات عام است. طبیعت زندگی بشر نیز با این اقتضا همراه است كه مردم از آنان كه در مشهورات شك میكنند، خوششان نیاید

اگر جذابیت اصالت پیدا كند و هیچ حدی نیز وسیله را محدود نكند، آنگاه همان اتفاق میافتد كه اكنون در سینمای غرب افتاده است: فیلمساز كمند خویش را به غرایز شهوی و غضبی تماشاگر و هزار ضعف دیگر در وجود او بند میكند تا سد دفاع روانی او را خرد كند و وجودش را به تسخیر كشد. اگر سینما بخواهد بر ضعف‌های روحی بشر ـ عواطف سطحی و مبتذل، تمایل به جلوه‌فروشی و خودنمایی، تمایل به غلبه و استكبار، تمایل به فرار از مواجهه با دشواریها و واقعیات، تمایل به تسلیم در برابر قدرت، غرایز شهوی، تمایل به اسراف و افراط در تمتع و لذت‌جویی و … ـ بنا شود، كار به رشد این صفات مذموم در وجود بشر خواهد انجامید و او را از حد اعتدال انسانی خارج خواهد كرد

هیچ فیلمسازی نمیتواند بدون یك تصویر از مخاطب خود فیلم بسازد و خواه ‌ناخواه، روحیات او در كارش ظاهر میشود. سحر این نوع فیلم‌ها، بسته به هویت كارگردان، اقشار مختلفی از مردم را دربرمیگیرد. فیلمساز انتلكتوئل نمیتواند با مردم مخاطبه‌ای داشته باشد و بالعكس، فیلم‌های فارسي و هندی و … نوعاً روی خطاب با عوام‌الناس دارند؛ اگرچه با شیوه‌هایی یكسان، از طریق «تسخیر جادویی روان تماشاگر». اینجا دیگر اطلاق لفظ «مخاطب» به تماشاگر فیلم، محلی ندارد، چرا كه آنچه بین فیلم و تماشاگر ـ در این نوع فیلم‌ها ـ میگذرد، دیگر مخاطبه یا همزبانی نیست، بلكه تسخیر جادویی روان و یا به قول یكی از دوستان، هیپنوتیزم است

جان كلام اینكه باید تماشاگر فیلم را انسانی صاحب عقل و اراده و حریت ذاتی دانست و با او آنچنان رفتار كرد كه شأن انسانی او اقتضا دارد. جذابیت فقط در برابر نیازهای بشری معنا دارد و لذا اگر راه سوءاستفاده از ضعف‌های تماشاگر را بر خود ببندیم، باید روی به جاذبه‌هایی بیاوریم كه جانب كمال انسانی را رها نكرده‌اند و ریشه در فطرت الهی انسان دارند

گزيده اي از مقاله جذابيت در سينما

متن كامل

۶/۱۱/۱۳۸۴

بعثت رسول

كوه لرزيد. نوري صاعقه وار، آرامش صخره هاي مبهوت و سكوت دره ها را فرو ريخت. تازيانه

صدايي شگفت در خلوت شب پيچيد و آبشار آهنگي دلنشين در گوش مردي فرو ريخت كه چهل سال

تنها و غريب ، قدم در غار مي نهاد و بر آستانه عبوديت محبوب مي گريست، ناله مي زد

.و خاك نمناك را گواه شوق و عشق و بندگي خويش مي گرفت

رسولي آمد با عطر منتشر توحيد، با خلق عظيم، بشير روشني و نذير و

هشداردهنده از خطر پرتگاه ها و دام گسترده وسوسه ها، رسولي كه پلك آسايش

برهم ننهاد و انديشناك خواب زدگي و غفلت مردم بود تا آنجا كه خدايش به اشارت و صراحت

فرمود كه: «نزديك است جانت را تباه كني. بر تو جز ابلاغ پيام، رسالتي نيست» و آنگاه

«در ستايش روح بزرگش فرمود:«او حريص بر هدايت و رئوف و مهربان بر مومنان است

رسولي برانگيخته شد كه مي گفت: من از جهان شما نماز و عطر و زن را دوست

دارم. يعني زيبايي روح، لطافت بيرون و پايان بخشيدن به تحقير، شماتت و كم انگاري موجودي

.كه دامانش، پروازگاه انسان است و وجودش بهترين جلوه گاه رحمت و رأفت پروردگار

رسولي برانگيخته شد كه سادگي و ساده زيستي، پاكي و پارسايي،

.خوبي و زيبايي، در ركابش مي دويد و صراحت و فصاحت او زبانزد همگان بود

بعثت او بر همه آنان كه رحمت و شدت او مي شناسند و پانزده قرن پس از بارش باران وحي

.در حرا، هنوز خود را در زير اين باران تطهير مي كنند خجسته و مبارك باد

اين رسول برانگيخته، اين زمزمه گر صداي خدا، اين بهانه آفرينش آسمان و

زمين در قرآن چنين معرفي شده است: يا ايها النبي انا ارسلناك شاهداً و

مبشراً و نذيراً و داعيآً الي الله باذنه و سراجاً منيراً

و مگر پيامبر الگو و اسوه زندگي ما نيست؟ پس بكوشيم ما

.نيز «شاهد»، «مبشر»، «نذير»، دعوت كننده به سوي حق و چراغي روشنگر و ظلمت سوز باشيم

كه اگر چنين، مدال درخشان شيعه بودن بر سينه هامان خواهد درخشيد و

.آرمان بزرگ بعثت، تحقق خواهد يافت

نوشته: دكتر محمدرضا سنگري
از كتاب: يادهاي سبز