۶/۰۹/۱۳۸۵

باقی مانده

جاده مانده است و من و این سر باقی مانده
رمقی نیست در این پیکر باقی مانده

نخل ها بی سر و شط از گل و باران خالی
هیچ کس نیست در این سنگر باقی مانده

توئی آن آتش سوزنده ی خاموش شده
منم این سردی خاکستر باقی مانده

گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده است
باز شرمنده ام از این سر باقی مانده

روزو شب گرم عزاداری شب بوهاییم
من و این باغچه ی پرپر باقی مانده

شعر طولانی فریاد تو کوتاه شده است
در همین اسب و همین خنجر باقی مانده

پیش کش باد به یک رنگی ات ای پاک ترین
آخرین بیت در این دفتر باقی مانده

تاابد مردترین باش و علمدار بمان
با توام ای یل نام آور باقی مانده


شعری از سعید بیابانکی که این شعر را ۱۲ سال پیش در کنگره ی شعر دفاع مقدس در اهواز خوانده است

۶/۰۴/۱۳۸۵

آگهی قدرشناسی

رضا اميرخاني

دوست ناديده‌ام آقاي سيد جليلِ كاظمي‌تبار، هفده ساله، از استعدادهاي درخشانِ بابل، تقدير مي‌كنم از تو. يعني قدر مي‌دانمت. نه به خاطرِ مدالِ نقره‌ي جهانيِ المپياد رياضي اسلووني 2006 كه همين چند هفته‌ي پيش گرفته‌اي. قدر مي‌دانمت نه به خاطرِ آن چيزي كه بر سينه‌ات زدند؛ بل به خاطرِ آن چيزي كه در سينه‌ات نهاده‌اند. آن‌چيزي كه بر سينه‌ات زده‌اند، تازه اگر اصل باشد، آب كه ببيند سياه مي‌شود، اما آن چيزي كه در سينه‌ات نهاده‌اند، دريايي‌ است و تو آموخته‌اي شناوري را كه عاشقان حرمِ عشق در اين بحرِ عميق، غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
تقدير مي‌كنم از تو؛ نه از طرفِ خودم كه هيچ‌كاره‌حسن باشم در ميداني كه تو هستي. تقدير مي‌كنم نه از طرفِ يك سمپاديِ قديميِ كه من باشم، از تو كه يك سمپاديِ جديدي هستي و نيك مي‌دانيم اهاليِ سازمان ملي پرورشِ استعدادهاي درخشان (سمپاد) -قديم و جديدش- در رسانه جايي ندارند
تقدير مي‌كنم از تو، از طرفِ وزارتِ آموزش و پرورش كه اين روزها سخت سرگرمِ صدورِ بيانيه است براي لبنان و فلسطين، تقدير مي‌كنم از تو، از طرفِ يارِ دوازدهمِ لبنان و فلسطين و فوتبال و كوله‌پشتي و نرگس و هر چيزِ ديگر كه موردِ توجهِ عموم باشد، تقدير مي‌كنم از تو، از طرفِ همه‌ي روزنامه‌هايي كه عنوانِ اول‌شان بايد تو باشي، تقدير مي‌كنم از تو، از طرفِ نهادهاي حاميِ مقاومت كه اين روزها رشدشان نمايي است
تقدير مي‌كنم از تو، از طرفِ خودم كه دستِ بالا يكي از اين بيست هزار سمپادي‌ام، نه... دستِ بالا يكي از اين هفتاد ميليون ايراني‌ام، نه... دستِ بالا يكي از اين شش مليارد انسانم
تقدير مي‌كنم از تو از طرفِ يك انسان. به خاطرِ بي‌نظمي‌ات، به خاطرِ عدمِ رعايتِ پروتكل، به خاطرِ در آوردنِ پرچمِ جمهوريِ اسلامي از ميله‌ي پرچم‌هاي سالن كه قطعا امري است كه موجباتِ جلبِ توجهِ سايران را فراهم مي‌آورد


تقدير مي‌كنم از تو، به خاطرِ نكته‌سنجي‌ات كه تا حريفت را با پرچمِ رژيمِ اشغال‌گرِ قدس نگريستي، به فراست دريافتي كه در مقابلِ يك رفتارِ غيرفردي، بايستي مقابله به مثل كرد. تقدير مي‌كنم از تو... باشد كه بياموزيم و بياموزند قدرشناسيِ حقيقي را در ميانه‌ي نرگس و رياستِ فدراسيون و وزارت و كوله‌پشتي و شوراها و...
تقدير مي‌كنم از تو، رفيقِ هفده ساله‌ام از طرفِ هفت ساله‌ها و هفت‌ ماهه‌ها و هفت روزه‌ها‌ي قانا


مشخصاتِ كامل‌ : سيدجليلِ كاظمي‌تبارِ اميركلايي
مدالِ نقره‌ي المپيادِ رياضيِ اسلووني 2006. سمپادِ بابل. Sjalilkazemitabar@yahoo.com


:توضیح دبیر
سید جلیل کاظمی تبار امیر کلایی از نو جوانان استعداد درخشان بابل است که امسال موفق به کسب مدال نقره ی المپیاد جهانی ریاضی شده است
بردن پرچم کشورها بر روی سن سالن موقع تقدیر ، خلاف پروتکل است ( البته از نوع غیر الحاقی ! و یا شاید...! ) ولی گویا سید جلیل وقتی این عمل را از طرف رقیب خود که از رژیم اشغالگر قدس بوده است ، می بیند، پرچم مقدس ایران را از روی میله های پرچم سالن در می آورد و چنان با شور و ایمان ، آن را روی صحنه جلوی سینه ی خود می گیرد که... ( بقیه ی ماجرا در عکس پیداست

...مؤمن در هیچ چارچوبی نمی گنجد

اصل مطلب: آگهی قدرشناسی

۵/۱۶/۱۳۸۵

فاطمه بنت اسد بهر مردان خدا ميري زاد

نیمه های شب و سرمای شدید ... گوش شب ناله ای از دور شنید
دل به درد آمده ای می نالید ... دسـت بر پشت و کمر می مالیـد
گاهی از درد به خود می پیچید ... گاه از پـرده دل ناله کشیـد
مگـر این بود زن حـامله ای ... بی پرسـتاری و بی قابله ای

مولود كعبه - يک

مولود كعبه - دو

مولود كعبه - سه


لااقل
سالي يک بار اين بيتها را مي خوانم