.زبان، يا كليد بهشت است، يا دوزخ
.شگفتا از كارسازى مهم اين قطعه گوشت در دهان
چه بسيار «حق»هايى كه ناحق مىشود، با يك «شهادت دروغ». و چه«ناحق»هايى لباس حق مىپوشد، با يك اعتراف نابجا
بازى با آبروى ديگران خطرناك است. چه حيثيتهايى كه با يك غيبت و تهمت بر باد مىرود و ديگر بازگشتى نيست و آبروى ريخته برخاك، جمع شدنى نيست
.چه دوستيهايى كه با يك كلمه به دشمنى و جدايى مبدل مىشود
چه «كلمه»هايى كه رمز ناسپاسى و كفران است و موجب «سلبنعمت» مىگردد و نقمت و عذاب مىآورد. (1
آنان كه بر گفتههاى نا بجاى خويش پشيمان مىشوند، بسيارند; ولى چه سود؟ تير رها شده از كمان بازگشتنى نيست و «حرف» همان تير است و «دهان» همان كمان. چرا ايمان انسان با يك كلمه نسنجيده و يك نسبت ناروا بسوزد و خاكستر شود و بر باد برود؟
عاقل، مىانديشد و سخن مىگويد. «بىخرد» مىگويد و آنگاه بهتامل مىنشيند. (2
:به قول «بزرگمهر» حكيم
«انديشه كردن كه «چه بگويم؟»، به از پشيمانى خوردن كه «چراگفتم؟
اين زبان كوچك، اگر به رضاى خدا بچرخد، «نعمت بزرگ» است و اگربه ناحق حركت كند، «وسيله نقمت» است
.زبان بىگناه است. ماييم كه آن را به گناه وا مىداريم
اينكه گفتهاند: «كلام» اگر نقره باشد، «سكوت» طلاست، براى كسى است كه نتواند مالك زبان و اختياردار گفتار خويش باشد. براى چنين كسى، همان بهتر كه دم فرو بندد و خموشى گزيند، تا زبان سرخ، سرسبزش را به باد ندهد
به همان اندازه كه گفتار نيكو، ارشاد، نصيحت، حقگويى، مطلوب و پسنديده است، حرفهاى بيهوده و گفتار بىمحتوا و سخنان نسنجيده و لغويات و لهويات، منفور و نكوهيده است
البته گاهى هم سكوت، «خيانت» است و سخن، «وظيفه». ولى... كجا؟ موقع شناسى بسيار مهم است. مهمتر از اصل گفتار، آن است كه «كجا چهبگوييم؟
هم گفتن سخن شايسته و دفاع از مظلوم و دفع يك تهمت، «عبادت» است، هم سكوت از بيهودهگويى و پرهيز از كلام بىريشه و قول بىتحقق
بسيارى پشيمان مىشوند كه چرا گفتند؟ ولى ندامت بر «سخنناگفته» كمتر است. چرا مهارى بر گفتهها نزنيم؟
سخن، چون تيرى است از كمان پرتاب مىشود
عمل، چون گلولهاى است كه از سلاح رها مىگردد و... بىشك، بهجايى برخورد خواهد كرد. كنترل «گفتار» و «كردار»، گامى است مهم درخودسازى و سلوك. اول انديشه، وانگهى گفتار
تا سخنى نگفتهاى، گفتار در اختيار توست. اما همين كه تير از كمان جست و سخن از دهان رست، نتايج و پيامدهايش از اختيار تو بيروناست. (3
چاره، لحظهاى درنگ پيش از گفتار است. تامل در اينكه چه مىخواهى بگويى و چرا؟ انگيزهات چيست و پيامد سخن كدام است وتاثير مثبت و منفى آن چگونه است؟ نفس آدمى، ميل به سركشى و طغيان دارد. اگر بتوانى با قدرت اراده و اختيارت، مهارى بر سركشى آن بزنى و زبان را در اختيار خود داشته باشى، از بسيارى «عواقب سوء» و«پشيمانيهاى بىثمر» نجات خواهى يافت، وگرنه همچون مركبى چموش بر زمينت خواهد زد
مهار نفس، گاهى به پيشگيرى قبلى است، گاهى به كنترل بعدى
گاهى بايد درد ايجاد شده را درمان كرد، گاهى هم بايد از ايجاد بيمارىپيشگيرى نمود
آيا شده است كه خود را بر غفلتها و حرفهاى بىحساب و برخوردهاى نسنجيده ملامت كنى و حسرت بخورى؟ خود اين، مرحلهاى از بيدارى وجدان است، مىتوانى تقويتش كنى، تا آنجا كه آينده را پيشاپيش بنگرد و نتيجه هر سخن را بسنجد و پيش از رخ دادن صحنه حسرتبار، از وقوعآن جلوگيرى كند
چگونه توان در آينه «كنون»، تصوير «آينده» را ديد و اگر زشت است، ازآن پيشگيرى كرد؟
.نفس مهار شده، آينه جان را شفافتر مىسازد. و «نفس رها»،همين روز را هم تيره مىسازد
كيست كه از وراى گرد و غبار نفسانيات، بتواند سيماى «عقلانيت» راببيند؟
.چه زشت است، بردگى نفس، و... چه نيكوست، رهايى از سلطه ابليس ووسوسههايش
------------
1)
رب كلمة سلبت نعمة و جلبت نقمة. نهجالبلاغه، فيض الاسلام، حكمت373
2)
لسان العاقل وراء قلبه وقلب الاحمق وراء لسانه.نهج البلاغه، حكمت39
3)
مضمون كلام حضرت علىعليه السلام: «الكلام فى وثاقك مالم تتكلم، فاذا تكلمتبه صرت فى وثاقه».نهج البلاغه، حكمت 737