۱۱/۰۲/۱۳۸۴

برادر! عیدت مبارک

براي نوشتن از غدير هيچگاه دير نيست. مطلب پارسال را دوباره مي آورم

----------------------------------------------------------

غدیر بود. رفتیم پیشانی ابوذر را ببوسیم و بگوییم: «برادر! عیدت مبارک» پیشانیش
!!از آفتـاب ربذه سوخته بود
!!به «ابن سکیت» گفتیم «علی». هیچ نگفت، نگاهمان کرد و گریست. زبانش را بریده بودند
خواستیم دستهای میثم را بگیریم و بگوییم «سپاس خدای را که ما را از متمسّکین به
!!ولایت امیرالمؤمنین قرار داد» دستهایش را قطع کرده بودند
گفتیم:«یک سیدی بیابیم و عیدی بگیریم» سیّدی! کسی از بنی هاشم. جسدهاشان درز لای
دیوارها شده بود و چاه ها از حضور پیکرهای بی سرشان پر بود! زندانی دخمه های تـاریک
.بودند وغل های گران بر پا، درکنج زندانها نماز می خواندند

فقط همین نبود که میان بیابان بایستد، رفتگان را بخواند که برگردند و صبر کند تـا
ماندگان برسند. فقط همین نبود که منبری از جهاز شتران بسازد و بالا برود، صدایش کند و
دستش را بالا بگیرد، فقط گفتن جمله کوتـاه «علی مولاست» نبود. کار اصلاً اینقدرها ساده
.نبود. فصل اتمام نعمت، فصل بلوغ رسالت. فصل سختی بود
بیعت با «علی» مصافحه ای ساده نبود. مصافحه با همه رنجهایی بود که برای ایستـادن
پشت سر این واژه سه حرفی باید کشید. ایستـادن پشت سر واژه ای سه حرفی، که در حق
.سخت گیر بود
این روزها ولی همه چیز آسان شده است. این روزها «علی مولاست» تکیه کلامی معمولی و
راحت است.اگر راحت می شود به همه تیرک های توی بزرگراه تراکت سال امیرالمؤمنین زد
و روی تـابلوهای تبلیغاتی با انواع خطها نوشت «علی»!، اگر خیلی راحت و زیاد و
پشت سر هم می شود این کلمه را تکرار کرد و تکرار، حتما جایی از راه را اشتباه
..!آمده ایم. شاید فقط با اسم یا خط بی جان مصافحه کرده ایم، وگرنه با او؟
.کار حتما سخت بود، صبوری بی پایان بر حق، تـاب آوردن عتاب هایش حتما سخت بود

!آن «مرد ناشناس» که دیروز کوزه آب زنی را آورد، صورتش را روی آتش تنور گرفته «بچش
«این عذاب کسی است که از حال یتیمان و بیوه زنان غافل شده». آن«مرد ناشناس
سر بر دیوار نیمه خرابی در دل شب دارد می گرید:«آه از این ره توشه کم، آه ،از این
راه دراز» و ما بی آنکه بشناسیمش همین نزدیکی ها جایی نشسته ایم و تمرین می کنیم
.که با نامش شعر بگوییم، خط بنویسیم، آواز بخوانیم و حتی دم بگیریم و از خود بیخود شویم
.عجیب است! مرد هنوز هم «مرد ناشناس» است

نوشته : فاطمه شهیدی
از کتاب : خدا خانه دارد
ناشر: دفتر نشر معارف‏

----------------------------------------------------------

پي نوشت: بنده كتاب "خدا خانه دارد" خانم شهيدي را كامل خوانده ام و گهگاه سري به آن مي زنم. بسيار زيباست. همه مطالبش. چند مطلب از آن را نيز در اين وبلاگ نوشته ام. امروز به مطلب "برادر عيدت مبارك" -كه خوانديد- در ضميمه "نسل سوم" روزنامه جام جم در تاريخ سه شنبه 27 دي برخورد كردم، ولي در كمال تعجب نام خانم "نفيسه مرشد زاده" در پايان مطلب به عنوان نويسنده اين متن آورده شده بود، بدون اينكه هيچ نامي از خانم شهيدي و كتاب ارزشمند ايشان آورده شود!
غير از اطلاع دادن به خانم شهيدي و سايت پرسمان، فقط مي توانم بگويم: براي روزنامه جام جم و خانم مرشدزاده متاسفم

(دو سال بعد) پی نوشت دوم: همانطور که در قسمت نظرات ملاحظه می کنید، دوستی عنوان کرده اند که "فاطمه شهیدی"، نام مستعار "نفیسه مرشدزاده" است.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

salam
fatemeh shahidi esme mosta'are nafiseh morshed zade ast!