از قبل از مردن معاویه و همچنین بعد از مردن او، در دوره یزید، چه وقتی که امام در مدینه بود و چه در مکه و چه در بین راه و چه در کربلا، آنها از امام فقط یک امتیاز میخواستند و اگر آن یک امتیاز را امام به آنها میداد، نه تنها کاری به کارش نداشتند، اِنعامها هم میکردند.
امام هم همه آن رنجها را تحمل کرد و تن به شهادت خود و کسانش داد که همان یک امتیاز را ندهد. آن یک امتیاز، فروختن رأی و عقیده بود. در آن زمان صندوق و انتخاباتی نبود. بیعت بود. بیعت آن روز، رأی دادن امروز بود. پس امام اگر یک رأی غیروجدانی و غیرمشروع میداد، شهید نمیشد.
شهید شد که رأی و عقیده خودش را نفروخته باشد.
۱۱/۱۷/۱۳۸۶
شهید شد که رأی خود را نفروخته باشد
زن یا که مرد؟
زن یا که مرد، ماندهام آیا کدام را
با تو شروع کرده، بگویم سلام را
باید چگونه از تو سرود، از رسالتت
باید چگونه بیتو سرود، التیام را
اسلام اگر که مانده به دنیا هنوز هم
مدیون نطقهای تو است این دوام را
حالا بگو که من چه بنامم تو را، عزیز!
انسان، فرشته، یا که مقام امام را
خورشید و ماه، کوچک و پستاند بعد از این
باید چه خواند قافلهسالار شام را
سرلوحه اسیری و غربت، و بیشتر
اما نمیشود که بگویم کلام را
با تو تمام حنجرهام باز میشود
بیتو نمیشود که سرود آن قیام را
مهدی خوانساری
از مجله دیدار آشنا
اشتراک در:
پستها (Atom)