۹/۰۶/۱۳۸۴

گفته هاي شب آخر استاد علي صفايي حائري.عين.صاد

:مدعي نوشته بود

(گفته هاي شب آخر استاد علي صفايي حائري(عين.صاد

.شب آخر، قبل از سفر به مشهد، مهمان برادر محترمشان بودند
:ايشان مي گفت: بالاي پشت بام رفتيم و گفتگوهايي شد و از جمله فرمود
.اين دعا كه "خدايا تا ما را نيامرزيدي از دنيا مبر" دعاي خوبي نيست
همه پرسش شديم كه چرا؟
:فرمود: چون بويي از دلبستگي و فريب دنيا دارد. و ادامه داد
!بايد چنين گفت: خدایا مارا بيامرز و ببر
سپس دراز كشيد و چشم هايش را بست و گفت: خدايا من آماده ام! بيامرز و ببر. بعد از سكوتي نيم خيز شده وگفت: مرگ شيرين است بچه ها
و راستي كه مرگ نزد او اين چنين بود. بارها مي گفت: من سال هاست كه منتظرم. تشبيه زيبايي مي كرد كه: در جاده ي كمربندي ديده اي كه بعضي با ساك دنبال اتوبوس مي دوند و مي گويند: "روي بوفه هم سوار مي شوم؟" من اينطور با ساك دنبال مرگم
همان توصيفي كه در نهج البلاغه درباره خطبه متقين آمده است: "و لولا الاجل الذی كتب الله عليهم لم تستقر ارواحهم في اجسادهم طرفة عين" اگر نبود مدت و اجلي كه خداوند بر آنها نوشته است، روح هاي آنان از اشتياق ملاقات خدا در بدن هايشان يك لحظه آرام نمي گرفت

(برگرفته از کتاب (مشهور آسمان

هیچ نظری موجود نیست: