۷/۲۳/۱۳۸۴

سهم بچه هاي قهر

عادت داشت کساني را به مراسم افطار دعوت کند که اهل روزه گرفتن نبودند. شنيده بودم حتي افرادي که عمدا روزه خواري مي کردند سر سفره اش مي نشاند. دليلش را نمي دانستم. بدجوري براي دانستن راز کارش کنجکاو شده بودم. يکبار با لحن بين شوخي و جدي گفتم: «آقا مرتضي ! مريضم و فردا روزه نمي گيرم. دعوتم کن افطار بيايم خانه ات». منظورم اين بود که با ورود به خانه اش از کارش سردربياورم. دستش را روي شانه ام گذاشت. خنديد و گفت : مگر با خدا قهري؟ منتظر جوابم نشد. ادامه داد: بچه ها وقتي با پدر و مادرشان لج مي کنند ، کنار سفره آنها نمي روند اما پدر و مادر سهم شان را کنار مي گذارند. من از خدا خواسته ام سهم بنده هايي که با او قهر کرده اند در سفره من قرار دهد! و بعد از اندکي تامل گفت: نمي داني وقتي اين بچه هاي قهر ، با خدا آشتي مي کنند چه صحنه قشنگي را مي آفرينند

هیچ نظری موجود نیست: