۸/۲۵/۱۳۸۳

داستانچه هفتم - همسرِ مردِ میلیونر

:مي‌كرد‏صحبت‌‏دوستانش‌‏با‏صادقانه‌‏داشت‌‏زن‌

.ثروتش‌‏و‏املاك‌‏و‏ملك‌‏خاطر‏به‌‏نه‌‏ .كردم‌‏ازدواج‌‏او‏با‏بودم‌ ، ‏عاشقش‌‏چون‌‏ -

.نكرده‌اند‏باور‏را‏او‏حرف‌‏كه‌‏مي‌دهد‏نشان‌‏نگاهشان‌‏اما‏نمي‌گويند ،‏چيزي‌‏دوستانش‌‏

.كنم‌‏مي‌‏باور‏را‏او‏حرف‌‏مي‌شناسم‌ ، ‏خوب‏خيلي‌‏را‏زن‌‏چون‌‏اما‏من‌‏

نمي‌كند.‏اشاره‌‏نكته‌‏يك‌‏به‌‏او‏اما‏ .كرد‏ازدواج‌‏او‏با‏بود ،‏شده‌‏مرد‏عاشق‌‏چون‌‏واقعا‏

.بشود‏او‏عاشق‌‏بتواند‏كه‌‏ميليونر ، ‏مردي‌‏دنبال‌‏به‌‏مي‌گشت‌‏در‏به‌‏در‏اينكه‌‏

نویسنده : ناصر کرمی

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

داستانچه ششم

داستانچه پنجم

داستانچه چهارم

هیچ نظری موجود نیست: