۸/۱۲/۱۳۸۳

امشب فرق ِعالـَم می شکافد



قمر منشق شد و بگرفت خورشید ... پریشان عقل کل شد ، عرش لرزید

زمین و آسمان اندر تب و تـاب ... که خون آلوده گشته ، روی مهتاب

سَری که مخزن سِر خدا بود ... شکست و کنز مخفی گشت مشهود

قیامت قامتی بر خاک افتاد ... بزد جبریل در آفاق فریاد

که ثـاراللـه ناگه بر زمین ریخت ... فغان ! شیرازه توحید بگسیخت

مگر ویران شده ارکان ایمان ... مگر بشکسته سقف عرش رحمان

فلک ، خون در غمش از دیده می سفت ... علی ، فزت و رب الکعبه می گفت


هیچ نظری موجود نیست: