السلام على المعذب في قعر السجون وظلم المطامير ذي الساق المرضوض بحلق القيود
...
در توانم نيست معاني اش را بنگارم
.عاشقان باب الحوائج امام كاظم عليه السلام را در كاظمين به خاك و خون كشيدند
،اين شيعيان شهيد كه الان پيش مولايشان هستند
.اما خدايا به حق صاحب عزاي امروز، امام زمان، آن ظالمين را بنيان كن نما
الهي آمين
۶/۰۹/۱۳۸۴
۶/۰۶/۱۳۸۴
رجايى
يكي از دوستان آقاي رجايي ميگفت، ما واقعا شخصيت ايشان را نميشناسيم. بعد تعريف كرد، يك روز كه ميخواستم به ديدنشان بروم، ديدم از منزل خارج شدند. پرسيدم: «كجا تشريف ميبريد؟» گفتند: «ميخواهم بروم ميدان ژاله، چند كيلو ميوه بگيرم». گفتم: «چرا از خيابان ايران كه نزديك شماست، ميوه نميخريد؟» پاسخ داد: در آن دكهها و گاريهاي ميدان ژاله، دوستي دارم كه از او ميخواهم خريد كنم». همراهشان رفتم. وقتي به آن محل مورد نظر رسيديم، ديدم آقاي رجايي با صاحب دكه، خوش و بشي كرد و بعد دور از چشم او، ميوههايي را كه كمي زدگي داشتند و از ميوههايي بودند كه ديگران آنها را نميخريدند، در پاكت ميريزد. چون در آن موقع ميوه، سواكردني بود. از كار ايشان تعجب كردم كه چرا اين كار را ميكنند. چون من دو، سه بار ميوههاي خوبي را جدا ميكردم و در پاكتشان ميگذاشتم، ولي ايشان به گونهاي كه صاحب دكه متوجه نشود، آنها را از پاكت بيرون ميآورد و به جاي آن، ميوههاي وازده را داخل ميكرد. ميوههايش را كه در پاكت ريخت، در آن را هم بست تا مبادا پيرمرد ميوهفروش، متوجه شود او چه ميوههايي را انتخاب كرده است. پس از اينكه پول را پرداخت و با هم به طرف منزلشان برگشتيم، در مسير، علت اين كار را از او پرسيدم، لبخندي زد و گفت: «بابا تو به كار ما چه كار داري؟!». گفتم: «آخر ميخواهم بدانم». باز خنديد و گفت: «حالا برويم منزل، برايت تعريف ميكنم». در منزل باز اصرار كردم و گفتم: «واقعا اگر قصد صرفهجويي داشتي، چرا قيمت ميوه سواكردني را به او دادي؟» خنديد و گفت: «نه، جريان چيز ديگري است». پرسيدم: «چه جرياني؟» گفت: «اين برادر ما دو پسر داشت كه ساواك، يكي از آنان را شهيد و ديگري را هم زنداني كرده است. اين بابا هم درآمدي جز اين كار ندارد. چون با اين مصيبتهايي كه ديده، كسي خرجي او را نميدهد، من و چند نفر از رفقا، قرار گذاشتهايم بدون اينكه او مطلع شود، در طول هفته به دكهاش مراجعه و خريدمان را فقط از او بكنيم و ميوههاي وازده را به قيمت خوبي از او بخريم كه اموراتش بگذرد
غلامرضا فاضلي
برگرفته از : خلاصه خوبيها
گردآورنده: غلامعلي رجايي
غلامرضا فاضلي
برگرفته از : خلاصه خوبيها
گردآورنده: غلامعلي رجايي
۵/۳۱/۱۳۸۴
سلام بر قلب زينب صبور
:از نوشته هاى پارسال
سلام بر تو ای بانوی غریب دور از وطن ، سلام بر تو ای اسیر شهر به شهر و
ای زندانی وادی به وادی
سلام بر تو ای که در خرابه شام مسکن گزیدی
سلام بر تحیر تو به هنگام دیدن سر ِبرادر و سلام بر تسلط تو
!سلام بر صبر تو و سکوت تو و فریاد تو و قنوت تو
!سلام بر تعبد تو ! سلام بر آخرین کلام حسین با تو
!یا اختاه ! لا تنسانی فی نافلة اللیل ، خواهرم در نماز شب فراموشم نکن
!سلام بر ملتمس دعای حسین ! سلام بر نمازهای شبانه بی انقطاع تو
!سلام بر نماز شب نشسته عاشورای تو
،و سلام بر روح بزرگوار تو ، مسجود فرشتگان آسمانها
صلی علیک ملائـکة السماء
نویسنده : سید مهدی شجاعی
از کتاب : خدا کند تو بیايى
سلام بر تو ای بانوی غریب دور از وطن ، سلام بر تو ای اسیر شهر به شهر و
ای زندانی وادی به وادی
سلام بر تو ای که در خرابه شام مسکن گزیدی
سلام بر تحیر تو به هنگام دیدن سر ِبرادر و سلام بر تسلط تو
!سلام بر صبر تو و سکوت تو و فریاد تو و قنوت تو
!سلام بر تعبد تو ! سلام بر آخرین کلام حسین با تو
!یا اختاه ! لا تنسانی فی نافلة اللیل ، خواهرم در نماز شب فراموشم نکن
!سلام بر ملتمس دعای حسین ! سلام بر نمازهای شبانه بی انقطاع تو
!سلام بر نماز شب نشسته عاشورای تو
،و سلام بر روح بزرگوار تو ، مسجود فرشتگان آسمانها
صلی علیک ملائـکة السماء
نویسنده : سید مهدی شجاعی
از کتاب : خدا کند تو بیايى
۵/۲۶/۱۳۸۴
.پايان سخن، پايان من است. تو انتها ندارى
چارده قرن تـمام است عـلـي ... بر هـمـه خـلق امـام است عـلـي
صـاحب کوثر و جام است عـلـي ... شـهره خـاص و عـوام است عـلـي
مهر بام و شه شام است عـلـي ... من چـه گويم که بنام است عـلـي
نام او, نام خداي ازلي است ... اسـم اعظم بخدا, نام عـلـي است
يا علـي, خلق همه مست تواند ... بـوجـود آمده, از هـست تواند
چشمها دوخته, بر دست تواند ... تو بلندي و, هـمـه پـست تواند
عاشقان واله و دلبست تواند ... عارفـان, طـالـب پيوسـت تواند
ما چو پروانه , تو شمع مايي ... مــايـه گـرمـي جـمـع مـايـي
يا علي, دست من و دامن تو ... چشــم دارم , به رخ روشـن تــو
خوشـه چـينم, به سر خرمـن تو ... سـرمه ام، خـاک سـُم توسن تــو
حـرم عـشـق بود مـدفـن تو ... آرزوي دل مـن، ديـــدن تــو
نا امـيـدم مکن از درگاهت ... نـظـري کـن , به فـقـيـر راهـت
شاعر: مرتضى جندقى فخرايى
مولود كعبه - يك
مولود كعبه - دو
مولود كعبه - سه
:و اما عيدى
مولودى - محمدرضا طاهرى
كاغذ ديوارى - كليك كنيد

مولود كعبه - سه
جـشن فرخنده ميلاد علـي است ...دل ما خوش همه با ياد علي است
کعبه زايشگه آباد علـي است ... حـرم حـق دل آبـاد علـي است
خلق را چشم به امداد علي است... دل ما شاد ز ارشاد علـي است
چشم ما روشن از اين مولوداست... بر همه عيد علـي مسـعود است
مـبـدأ خـلق، وجود عـلـي اسـت ... هستي و بود، ز بود علـي اسـت
هر چه بينیم، نمود علي است ... خلق، محتاج به جود علـي اسـت
مرغ حق، گرم سرود علي است ... اسجدوا، رمز سـجـود علـي اسـت
ظاهراً، آدم اگر مسجود است ... باطنا، سجده بدين مولـود اسـت
کشـتي بـحر نجاتست، عـلــي ... چـشـمه آب حياتـسـت، عـلــي
اصل خير و برکاتست، عـلــي ... معـني صـوم و صلاتـست، عـلــي
چه رفيع الدرجاتست، عـلـي ... جـمع اضدادِ صفاتسـت، عـلــي
ها عـلـيٌّ بَشـَر کَـيـفَ بَشـَر ... رَبـُّهُ فـيـهِ تَـجـَلـّي وَ ظـَهــَر
کعبه زايشگه آباد علـي است ... حـرم حـق دل آبـاد علـي است
خلق را چشم به امداد علي است... دل ما شاد ز ارشاد علـي است
چشم ما روشن از اين مولوداست... بر همه عيد علـي مسـعود است
مـبـدأ خـلق، وجود عـلـي اسـت ... هستي و بود، ز بود علـي اسـت
هر چه بينیم، نمود علي است ... خلق، محتاج به جود علـي اسـت
مرغ حق، گرم سرود علي است ... اسجدوا، رمز سـجـود علـي اسـت
ظاهراً، آدم اگر مسجود است ... باطنا، سجده بدين مولـود اسـت
کشـتي بـحر نجاتست، عـلــي ... چـشـمه آب حياتـسـت، عـلــي
اصل خير و برکاتست، عـلــي ... معـني صـوم و صلاتـست، عـلــي
چه رفيع الدرجاتست، عـلـي ... جـمع اضدادِ صفاتسـت، عـلــي
ها عـلـيٌّ بَشـَر کَـيـفَ بَشـَر ... رَبـُّهُ فـيـهِ تَـجـَلـّي وَ ظـَهــَر
۵/۲۵/۱۳۸۴
مولود كعبه - دو
در پـنـاه حـرمـت آمـده ام ... بـه امــيـد کرمـت آمـده ام
بـر در محـتـرمـت آمـده ا م ... بـه بـسـاط نِعـَمـَت آمـده ام
خـستـه از بار غمت آمده ام ... شـرح غـم تـا دهمـت آمـده ام
شــب تـاريـک مـرا روشـن کن ... سـهـل بر مـن خطـر زادن کن
من که نُه ماهه زن حـامله ام ... بـي پرستـارم و بي قابلـه ام
درد افکنده به تـن زلزله ام ... تنگ شـد از غـم دل حوصله ام
در دل افکند چنيـن ولوله ام ... مـگر از درد,تو سازي یَله ام
زايمان را تو به من آسـان کن ... درد سنگيـن مرا درمـان کـن
نصفه شب بسکه ز دل زاري کرد ... از دل و ديده گهر باري کرد
کـردگـارش ز کـرم يـاري کرد ... عـوض قابله غـمـخـواري کرد
حق از او خـوب نگهـداري کرد ... مــهربانـيٌ و پرستـاري کرد
داد در خـلـوت کـعبـه راهـش ... شـد حرم منزل و زايشگـاهـش
شـب او يکـسره با درد گذشـت ... بـا دل زار و رخ زرد گذشـت
آن شـب دل سـيـه سـرد گذشـت ... شب بر آن دردکـش فرد گذشـت
بر سرش هر چه شب آورد گذشـت ... هرچه آن درد بر او کرد گذشـت
تاکه شب رفت و سحر گاه رسيد ... آن مه نو سفر از راه رسيـد
ز آسـمان کوکـب بـخـتـش پرزد ... بـر دل ظـلمـت شـب, آذر زد
چـون هما بر سـر کعـبه پـر زد ... چتـر نوري سر آن (مادر) زد
وه چه فـال خوشي آن اختـر زد ... پيــک اقبال رسيـد و در زد
قَدَمـش گفـت : مـبـارک بـادا ... بر سرش تـاج تـبـارک بـادا
نغـمـه مـرغ سحـر از يـک سو ... شادي رکـن و حجـر از يک سو
کـعبـه در رقص نگر از يک سو ... بانگ تکبـيـر پسر از يک سو
مـادرش کرده به بر از يک سو ... نشر آن تازه خبـر از يک سو
همه گـفتند: عـلــي آمده است ... مظـهر لـم يـزلـي آمده است
فـاطـمـه بنـت اسد شـيري زاد ... شـيـر غـرّان جهانگيـري زاد
دسـت بر قبضـه شـمشيـري زاد ... عـقل کـل,صاحب تدبيـري زاد
پـور آورد ولـي پـيــري زاد ... بـهـر مردان خدا ميـري زاد
آري آن ميـر امـيـر عرب است ... شيـر يزدان و خداي ادب است
شد برون فاطمه از خانه عشـق ... مست و مـخمور ز پيمانه عشق
شمـع حـق را شده پروانه عشـق ... مي کند فخر به دردانـه عشق
بَرَدش جـانـب کـاشـانـه عشـق ... بوسه زن بر لب جانانـه عشق
تا مگـر غـنـچـه لب باز کند ... مـعـجـز عيـسـوي آغـاز کند
چـونکه ديـدند زنـان عـربش ... وان مبـاهـات و نـشـاط طربش
خـوش دويدند هـمه از عـقبش ... تـا بپـرسـنـد ز حـالات شـبش
شـب تنهـايي و درد و تَـعَـبـَش ... زاد چـون ايـن پـسر نوش لبش
روي نـيکـوي عـلـي راديدند ... بـهر تبـريـک رخـش بـوسيدند
بـر در محـتـرمـت آمـده ا م ... بـه بـسـاط نِعـَمـَت آمـده ام
خـستـه از بار غمت آمده ام ... شـرح غـم تـا دهمـت آمـده ام
شــب تـاريـک مـرا روشـن کن ... سـهـل بر مـن خطـر زادن کن
من که نُه ماهه زن حـامله ام ... بـي پرستـارم و بي قابلـه ام
درد افکنده به تـن زلزله ام ... تنگ شـد از غـم دل حوصله ام
در دل افکند چنيـن ولوله ام ... مـگر از درد,تو سازي یَله ام
زايمان را تو به من آسـان کن ... درد سنگيـن مرا درمـان کـن
نصفه شب بسکه ز دل زاري کرد ... از دل و ديده گهر باري کرد
کـردگـارش ز کـرم يـاري کرد ... عـوض قابله غـمـخـواري کرد
حق از او خـوب نگهـداري کرد ... مــهربانـيٌ و پرستـاري کرد
داد در خـلـوت کـعبـه راهـش ... شـد حرم منزل و زايشگـاهـش
شـب او يکـسره با درد گذشـت ... بـا دل زار و رخ زرد گذشـت
آن شـب دل سـيـه سـرد گذشـت ... شب بر آن دردکـش فرد گذشـت
بر سرش هر چه شب آورد گذشـت ... هرچه آن درد بر او کرد گذشـت
تاکه شب رفت و سحر گاه رسيد ... آن مه نو سفر از راه رسيـد
ز آسـمان کوکـب بـخـتـش پرزد ... بـر دل ظـلمـت شـب, آذر زد
چـون هما بر سـر کعـبه پـر زد ... چتـر نوري سر آن (مادر) زد
وه چه فـال خوشي آن اختـر زد ... پيــک اقبال رسيـد و در زد
قَدَمـش گفـت : مـبـارک بـادا ... بر سرش تـاج تـبـارک بـادا
نغـمـه مـرغ سحـر از يـک سو ... شادي رکـن و حجـر از يک سو
کـعبـه در رقص نگر از يک سو ... بانگ تکبـيـر پسر از يک سو
مـادرش کرده به بر از يک سو ... نشر آن تازه خبـر از يک سو
همه گـفتند: عـلــي آمده است ... مظـهر لـم يـزلـي آمده است
فـاطـمـه بنـت اسد شـيري زاد ... شـيـر غـرّان جهانگيـري زاد
دسـت بر قبضـه شـمشيـري زاد ... عـقل کـل,صاحب تدبيـري زاد
پـور آورد ولـي پـيــري زاد ... بـهـر مردان خدا ميـري زاد
آري آن ميـر امـيـر عرب است ... شيـر يزدان و خداي ادب است
شد برون فاطمه از خانه عشـق ... مست و مـخمور ز پيمانه عشق
شمـع حـق را شده پروانه عشـق ... مي کند فخر به دردانـه عشق
بَرَدش جـانـب کـاشـانـه عشـق ... بوسه زن بر لب جانانـه عشق
تا مگـر غـنـچـه لب باز کند ... مـعـجـز عيـسـوي آغـاز کند
چـونکه ديـدند زنـان عـربش ... وان مبـاهـات و نـشـاط طربش
خـوش دويدند هـمه از عـقبش ... تـا بپـرسـنـد ز حـالات شـبش
شـب تنهـايي و درد و تَـعَـبـَش ... زاد چـون ايـن پـسر نوش لبش
روي نـيکـوي عـلـي راديدند ... بـهر تبـريـک رخـش بـوسيدند
۵/۲۴/۱۳۸۴
مولود كعبه - يك
نیمه های شب و سرمای شدید ... گوش شب ناله ای از دور شنید
دل به درد آمده ای می نالید ... دسـت بر پشت و کمر می مالیـد
گاهی از درد به خود می پیچید ... گاه از پـرده دل ناله کشیـد
مگـر این بود زن حـامله ای ... بی پرسـتاری و بی قابله ای
درد ِ زا ، بر کمرش سخت گرفت ... پشت و پهلوی و ِرا ، درد گرفت
گویی از خون جـگر لخـت گرفت ... نیمه شب سـوی حرم رخت گرفت
جان پناه خوشی از بـخت گرفت ... پرده کعـبه در آن وقت گرفت
تا مگر ، پرده ز کارش گیرد ... دسـت حـق آید و ، بارش گیرد
گفت: ای باخـبر از راز دلـم ... اي خـداي من و دمـسـاز دلـم
مهـر تـو بارقه انداز دلـم ... بر سـر کـوي تو پرواز دلـم
شـنــوي از کــرم آواز دلـم ... دسـت تو پـرده زن سـاز دلـم
سـهـل کـن عارضـه مشـکل مـن ... بـار بـردار ز روي دل مــن
دل به درد آمده ای می نالید ... دسـت بر پشت و کمر می مالیـد
گاهی از درد به خود می پیچید ... گاه از پـرده دل ناله کشیـد
مگـر این بود زن حـامله ای ... بی پرسـتاری و بی قابله ای
درد ِ زا ، بر کمرش سخت گرفت ... پشت و پهلوی و ِرا ، درد گرفت
گویی از خون جـگر لخـت گرفت ... نیمه شب سـوی حرم رخت گرفت
جان پناه خوشی از بـخت گرفت ... پرده کعـبه در آن وقت گرفت
تا مگر ، پرده ز کارش گیرد ... دسـت حـق آید و ، بارش گیرد
گفت: ای باخـبر از راز دلـم ... اي خـداي من و دمـسـاز دلـم
مهـر تـو بارقه انداز دلـم ... بر سـر کـوي تو پرواز دلـم
شـنــوي از کــرم آواز دلـم ... دسـت تو پـرده زن سـاز دلـم
سـهـل کـن عارضـه مشـکل مـن ... بـار بـردار ز روي دل مــن
۵/۱۷/۱۳۸۴
رجب
امام هفتم فرموده اند: رجب نام نهرى است در بهشت كه از شير, سفيدتر و از عسل, شيرين تر
.است; هر كس يك روز از آن را روزه بدارد خداوند از آن نهر به او بياشامد
حضرت محمد(ص) فرمود: رجب ماه استغفار امت من است, پس در اين ماه طلب آمرزش كنيد كه
.خداوند آمرزنده و مهربان است
و رجب را ((اصب)) مى گويند. زيرا كه رحمت خداوند در اين ماه بر امت من بسيار ريخته
.مى شود. پس بسيار بگوئيد استغفر الله و اسئله التوبه
اعراب وقتى كه درياها مواج مى شد, رودها جارى مى گرديد و درختان رشد و نمو مى كرد
مى گفتند موسم رجب است و آن را تعظيم مى نمودند و طى آن از جنگ و خونريزى اجتناب
.مى نمودند و ((رجبته ترجيبا)) به معناى بزرگداشت مى باشد
در روايات منقول از پيامبر اكرم و اهل بيت(ع) نام هايى براى ((رجب)) ذكر شده است. از جمله آنها ((رجب الفرد الاصب)) مى باشد, زيرا در اين ماه رحمت الهى همچون بارانى كه از آسمان
.مي آيد بر بندگانش فرو مى ريزد
به اين ماه ((اصم)) هم گفته اند زيرا از نظر فضيلت كمتر ماهى به آن مى رسد و حتى در
.زمان جاهليت مورد تعظيم و احترام اعراب بوده و حرمت آن را نگه مى داشته اند
رجب به ((شهر الاستغفار)) هم معروف است زيرا در اين زمان عباد خداوند با طلب آمرزش و مغفرت از سيئات فاصله مى گيرند و به رحمت الهى نزديك مى شوند و در واقع در اين جويبار
روح و روان خويش را از هرگونه آلودگى منزه ساخته و رذائل و خباثت ها را
.از قلب خود مى زدايند
.در برخى منابع روايى اين ماه را ((شهر اميرالمومنين)) ناميده اند. يعنى ماه ولايت
.زيرا در سيزدهم رجب ولادت آن امام متقين و پيشواى پرهيزگاران روى داده است
همچنان كه شعبان را ماه رسول خدا(ص) و رمضان را ماه خدا گفته اند, رجب را ((حبل الهى)) نيز ناميده اند, زيرا ريسمان رحمت الهى و لطف ربوبى براى بندگان از عالم ملكوت آويخته
.مى شود تا هر كس بخواهد توسط آن به مقام قرب راهى يابد
از خاتم رسولان روايت شده است: خداوند را در آسمان هفتم فرشته اى به نام ((داعى)) است, هرگاه ماه رجب فرا برسد در تمامى ليالى آن از آغاز تا بامداد اين ملك چنين ندا مى دهد: ذاكران, مطيعان, مستغفران, توبه جويان, مژده, مژده, بشارت, بشارت, من مإنوس با كسى هستم كه با من همنشين شود و مطيع كسى هستم كه از من پيروى كند, بخشنده آنم كه از من طلب بخشش كند, ماه من است و بنده, بنده من و رحمت, رحمت من است, هر كس مرا در اين ماه بخواند او را اجابت مى كنم و هر فردى كه از من چيزى بخواهد خواسته اش را برآورده مى نمايم, هر كس از من راه بخواهد, هدايتش مى نمايم, اين ماه را رشته پيوند ميان خود و بندگانم قرار داده ام, هر
.كه بدان دست يازد, به من رسد
.است; هر كس يك روز از آن را روزه بدارد خداوند از آن نهر به او بياشامد
حضرت محمد(ص) فرمود: رجب ماه استغفار امت من است, پس در اين ماه طلب آمرزش كنيد كه
.خداوند آمرزنده و مهربان است
و رجب را ((اصب)) مى گويند. زيرا كه رحمت خداوند در اين ماه بر امت من بسيار ريخته
.مى شود. پس بسيار بگوئيد استغفر الله و اسئله التوبه
اعراب وقتى كه درياها مواج مى شد, رودها جارى مى گرديد و درختان رشد و نمو مى كرد
مى گفتند موسم رجب است و آن را تعظيم مى نمودند و طى آن از جنگ و خونريزى اجتناب
.مى نمودند و ((رجبته ترجيبا)) به معناى بزرگداشت مى باشد
در روايات منقول از پيامبر اكرم و اهل بيت(ع) نام هايى براى ((رجب)) ذكر شده است. از جمله آنها ((رجب الفرد الاصب)) مى باشد, زيرا در اين ماه رحمت الهى همچون بارانى كه از آسمان
.مي آيد بر بندگانش فرو مى ريزد
به اين ماه ((اصم)) هم گفته اند زيرا از نظر فضيلت كمتر ماهى به آن مى رسد و حتى در
.زمان جاهليت مورد تعظيم و احترام اعراب بوده و حرمت آن را نگه مى داشته اند
رجب به ((شهر الاستغفار)) هم معروف است زيرا در اين زمان عباد خداوند با طلب آمرزش و مغفرت از سيئات فاصله مى گيرند و به رحمت الهى نزديك مى شوند و در واقع در اين جويبار
روح و روان خويش را از هرگونه آلودگى منزه ساخته و رذائل و خباثت ها را
.از قلب خود مى زدايند
.در برخى منابع روايى اين ماه را ((شهر اميرالمومنين)) ناميده اند. يعنى ماه ولايت
.زيرا در سيزدهم رجب ولادت آن امام متقين و پيشواى پرهيزگاران روى داده است
همچنان كه شعبان را ماه رسول خدا(ص) و رمضان را ماه خدا گفته اند, رجب را ((حبل الهى)) نيز ناميده اند, زيرا ريسمان رحمت الهى و لطف ربوبى براى بندگان از عالم ملكوت آويخته
.مى شود تا هر كس بخواهد توسط آن به مقام قرب راهى يابد
از خاتم رسولان روايت شده است: خداوند را در آسمان هفتم فرشته اى به نام ((داعى)) است, هرگاه ماه رجب فرا برسد در تمامى ليالى آن از آغاز تا بامداد اين ملك چنين ندا مى دهد: ذاكران, مطيعان, مستغفران, توبه جويان, مژده, مژده, بشارت, بشارت, من مإنوس با كسى هستم كه با من همنشين شود و مطيع كسى هستم كه از من پيروى كند, بخشنده آنم كه از من طلب بخشش كند, ماه من است و بنده, بنده من و رحمت, رحمت من است, هر كس مرا در اين ماه بخواند او را اجابت مى كنم و هر فردى كه از من چيزى بخواهد خواسته اش را برآورده مى نمايم, هر كس از من راه بخواهد, هدايتش مى نمايم, اين ماه را رشته پيوند ميان خود و بندگانم قرار داده ام, هر
.كه بدان دست يازد, به من رسد
اشتراک در:
پستها (Atom)