سال 1353 من با يكى دو نفر ديگر در سلول خيلى كوچكى در تهران زندانى بودم. طول اين سلول دو و بيست و عرض آن يك و هشتاد متر بود. يك شب اول مغرب داشتم نماز مىخواندم كه يك نفر زندانىِ جديد را وارد سلول كردند. زندانىِ جديد از كمونيستهاى خيلى متعصب و داغ بود. وقتى ديد من دارم نماز مىخوانم و فهميد مذهبى هستم، از همان اول براى من قيافه گرفت! هرچه سعى كردم با او ارتباط برقرار كنم، ديدم نمىشود؛ اخمهايش توى هم است و حاضر نيست با من گرم بگيرد. به او جملهيى گفتم كه بكلى تغييرش داد. گفتم احمد سوكارنو در كنفرانس باندونگ گفته است چيزى كه ما را اينجا گرد آورده، وحدت دين يا عقيده يا نژاد نيست؛ بلكه وحدتِ نياز است. گفتم من و تو در اينجا وحدتِ نياز داريم؛ در يك سلول داريم زندگى مىكنيم؛ يك مأمور پشت در مراقب ماست؛ يك بازجو و يك شكنجهگر منتظر من و توست؛ عقيدهى ما يكى نيست، اما نيازمان يكى است. گفتم وقتى وحدت نياز در سطح عالَم مىتواند تأثيرگذار باشد، در يك سلول به اين كوچكى بيشتر مىتواند تأثيرگذار باشد. پس از اين صحبت، ما با هم رفيق شديم! در حقيقت احمد سوكارنو ما را با هم رفيق كرد! امروز هم همينطور است؛ كشورهاى ما وحدتِ نياز دارند. امروز همهى كشورهاى اسلامى بدون استثناء مورد هدف توطئهها و طمعهايى هستند؛ اين در حالى است كه امكانات خيلى زيادى دارند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر